احساناحسان، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

عشقی از جنس احسان

راهی زندگی شدم.

1390/6/17 18:57
نویسنده : مامان احسان
290 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی روز پنجم خرداد 88 دنیا اومدم زندگی من در کنار مامان وبابام واپارتمان تابان شروع شد تو شهر بوشهر که مامان بزرگام وبابا بزرگام کنارم نبودنو  تنها و تنها مامانم بود وبابام. منم خب وقتی حوصلم سر میرفت نق میزدم سر مامانم.اولش مامان بزرگم وخالم پیشم بودن یه 10 روز بعد اونا رفتن و ما یه هفته خونه موندیم بعدش بابایی برا امتحانات پایان ترمش رفت اهواز من و مامانم هم رفتیم کنگان 17 روز اونجا بودیم بعد برگشتیم.یادم رفت بگم مامانم هول بود منومامان من خوابم میاد بعدا برام تعریف کن چی شد.                تو 8روزگی ختنم کرد البته منم یکم موقع ادرار درد داشتم اونا رو گمراه کردم که فکر کنن اینجوری زودتر خوب میشم ولی مامانم بعدا پشیمون بود اینقد زود ختنم کرده البته دکتره هم یکم ناشی بود مامانم خیلی ازش دلخور بود میخواست سرشو بکنه من خیلی درد کشیدم ولی پنج روز بعدش خوب بودم.همش یادم میره بگم بند نافم روز پنجم تولدم افتاد تا روز سوم تولدمم زردی داشتم که مهتابی واسم اوردن خونه و منو....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)